خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . با حضور ذهن
[عبارت]
off the top of one's head
/ɔf ðə tɑp ʌv wʌnz hɛd/
1
با حضور ذهن
از حفظ، سریع
informal
مترادف و متضاد
quickly
without thinking
1."What's the capital of Mauritania?" "I don't know off the top of my head, but I could go and look it up."
1. «پایتخت ماریتانیا کجاست؟» «الان حضور ذهن ندارم، اما میتوانم برایت چک کنم.»
2.Jane can tell you the correct amount off the top of her head.
2. "جین" میتواند مبلغ دقیق را از حفظ به شما بگوید.
تصاویر
کلمات نزدیک
off the mark
off the hook
off the cuff
off the beaten track
off side
off the wall
off year
off-air
off-balance
off-broadway
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان