خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دورافتاده
2 . غیرعادی
3 . تمامشده
4 . از سر راه کنار رفته
[صفت]
out of the way
/ˌaʊɾəv ðə ˈweɪ/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more out of the way]
[حالت عالی: most out of the way]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
دورافتاده
خارج از شهر
1.We're too out of the way to have electricity.
1. ما زیادی خارج از شهر هستیم که برق داشته باشیم [ما آنقدر خارج از شهر هستیم که برق نداریم].
2
غیرعادی
نامعمول
1.He'd seen nothing out of the way.
1. او هیچ چیز نامعمولی ندیده بود.
3
تمامشده
جمعشده
1.Economic recovery will begin once the election is out of the way.
1. وقتی انتخابات تمام شود، بهبود اقتصادی شروع خواهد شد.
4
از سر راه کنار رفته
1.Why did Josie want her out of the way?
1. چرا "جوزی" میخواهد او از سر راه کنار برود؟
تصاویر
کلمات نزدیک
out of the red
out of the question
out of the ordinary
out of the frying pan, into the fire
out of the blue
out of touch
out of tune
out of work
out of your depth
out of your mind
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان