خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بیخبر بودن
2 . در ارتباط نبودن
[عبارت]
out of touch
/aʊt ʌv tʌʧ/
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بیخبر بودن
نامطلع بودن
1.I’m out of touch with modern medicine.
1. من از پزشکی مدرن نامطلع هستم.
2
در ارتباط نبودن
خارج از دسترس
1.We’ve been out of touch for a couple of years.
1. ما یکی دو سال است که دیگر با هم در ارتباط نیستیم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
be on the way up
in the same boat
be on back
be meat and drink to
be made for each other
out of depth
out of mind
pass sell-by date
be there for
thick on the ground
کلمات نزدیک
out of the way
out of the red
out of the question
out of the ordinary
out of the frying pan, into the fire
out of tune
out of work
out of your depth
out of your mind
out to lunch
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان