1 . بی‌خبر بودن 2 . در ارتباط نبودن
[عبارت]

out of touch

/aʊt ʌv tʌʧ/
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بی‌خبر بودن نامطلع بودن

  • 1.I’m out of touch with modern medicine.
    1. من از پزشکی مدرن نامطلع هستم.

2 در ارتباط نبودن خارج از دسترس

  • 1.We’ve been out of touch for a couple of years.
    1. ما یکی دو سال است که دیگر با هم در ارتباط نیستیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان