خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . جیببری کردن
2 . انتخاب کردن
3 . چیدن
4 . انتخاب
5 . کلنگ
[فعل]
to pick
/pɪk/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: picked]
[گذشته: picked]
[گذشته کامل: picked]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
جیببری کردن
to pick somebody’s pocket
جیب کسی را زدن/جیببری کردن
The back pocket on a pair of jeans is the easiest one to pick.
جیب پشتی شلوار لی آسانترین جا برای جیببری است.
2
انتخاب کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
انتخاب کردن
برگزیدن
گزیدن
مترادف و متضاد
choose
select
reject
to pick somebody/something
کسی/چیزی را انتخاب کردن
She was picked for the Olympic team.
او برای تیم المپیک انتخاب شد.
to pick somebody/something to do something
کسی/چیزی را برای انجام کاری انتخاب کردن
She was picked to play for the team.
او برای بازی کردن در تیم انتخاب شد.
3
چیدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
چیدن
مترادف و متضاد
collect
gather
harvest
to pick something (from somewhere)
چیزی را چیدن (از جایی)
1. flowers freshly picked from the garden
1. گلهای تازه چیده شده از باغچه
2. I picked some apples this morning.
2. امروز صبح چندتا سیب چیدم.
[اسم]
pick
/pɪk/
قابل شمارش
4
انتخاب
معادل ها در دیکشنری فارسی:
گزینش
مترادف و متضاد
choice
option
selection
to take one's pick
انتخاب کردن
Take your pick.
انتخابت را بکن.
to get first pick
اولین انتخاب را داشتن
The winner gets first pick of the prizes.
برنده میتواند اولین انتخاب از بین جوایز را داشته باشد.
to be somebody's pick for something
انتخاب کسی برای چیزی بودن
She was his pick for best actress.
او انتخاب او برای بهترین هنرپیشه بود.
5
کلنگ
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کلنگ
مترادف و متضاد
pickaxe
تصاویر
کلمات نزدیک
piccy
piccolo
piccalilli
picayune
picasso
pick and choose
pick on
pick one's brains
pick out
pick someone's brain
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان