1 . جیب‌بری کردن 2 . انتخاب کردن 3 . چیدن 4 . انتخاب 5 . کلنگ
[فعل]

to pick

/pɪk/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: picked] [گذشته: picked] [گذشته کامل: picked]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 جیب‌بری کردن

to pick somebody’s pocket
جیب کسی را زدن/جیب‌بری کردن
  • The back pocket on a pair of jeans is the easiest one to pick.
    جیب پشتی شلوار لی آسان‌ترین جا برای جیب‌بری است.

2 انتخاب کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: انتخاب کردن برگزیدن گزیدن
مترادف و متضاد choose select reject
to pick somebody/something
کسی/چیزی را انتخاب کردن
  • She was picked for the Olympic team.
    او برای تیم المپیک انتخاب شد.
to pick somebody/something to do something
کسی/چیزی را برای انجام کاری انتخاب کردن
  • She was picked to play for the team.
    او برای بازی کردن در تیم انتخاب شد.

3 چیدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: چیدن
مترادف و متضاد collect gather harvest
to pick something (from somewhere)
چیزی را چیدن (از جایی)
  • 1. flowers freshly picked from the garden
    1. گل‌های تازه چیده شده از باغچه
  • 2. I picked some apples this morning.
    2. امروز صبح چندتا سیب چیدم.
[اسم]

pick

/pɪk/
قابل شمارش

4 انتخاب

معادل ها در دیکشنری فارسی: گزینش
مترادف و متضاد choice option selection
to take one's pick
انتخاب کردن
  • Take your pick.
    انتخابت را بکن.
to get first pick
اولین انتخاب را داشتن
  • The winner gets first pick of the prizes.
    برنده می‌تواند اولین انتخاب از بین جوایز را داشته باشد.
to be somebody's pick for something
انتخاب کسی برای چیزی بودن
  • She was his pick for best actress.
    او انتخاب او برای بهترین هنرپیشه بود.

5 کلنگ

معادل ها در دیکشنری فارسی: کلنگ
مترادف و متضاد pickaxe
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان