خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اولیه
2 . ساده
[صفت]
primitive
/ˈprɪmətɪv/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more primitive]
[حالت عالی: most primitive]
1
اولیه
بدوی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ابتدایی
اولیه
primitive man
انسان اولیه
primitive societies
جوامع بدوی
2
ساده
قدیمی، ابتدایی
1.The conditions at the campsite were quite primitive.
1. شرایط در اردوگاه بهشدت ابتدایی بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
primeval
primer
prime time
prime number
prime minister
primitivism
primordial
primp
primrose
primus
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان