خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ارتباط برقرار کردن
2 . درخواست کمک کردن
3 . دست دراز کردن
[فعل]
to reach out
/ɹˈiːtʃ ˈaʊt/
فعل ناگذر
[گذشته: reached out]
[گذشته: reached out]
[گذشته کامل: reached out]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
ارتباط برقرار کردن
to reach out to someone
با کسی ارتباط برقرار کردن
1. The church needs to find new ways of reaching out to young people.
1. کلیسا باید راههای جدیدی برای ارتباط برقرار کردن با جوانان پیدا کند.
2. The new mayor is reaching out to inner city communities to involve them in his plans for the city.
2. شهردار جدید دارد با جوامع فقیرنشین مناطق مرکزی شهر ارتباط برقرار میکند تا آنها در برنامههایی که برای شهر دارد، دخیل کند.
2
درخواست کمک کردن
کمک خواستن
to reach out (to someone)
(از کسی) درخواست کمک کردن
The church is reaching out to help the poor.
کلیسا دارد برای کمک کردن به فقرا درخواست کمک میکند.
3
دست دراز کردن
1.He reached out to catch the falling snowflake.
1. او دستش را دراز کرد تا دانه برف درحال افتادن را بگیرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
ninefold
nightlight
nigger
niggard
nigerian
ninny
niobium
nipper
niter
nitration
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان