خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . جدا شدن
[فعل]
to split up
/splɪt ʌp/
فعل ناگذر
[گذشته: split up]
[گذشته: split up]
[گذشته کامل: split up]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
جدا شدن
بهم زدن (رابطه عاشقانه)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جدا شدن
مترادف و متضاد
break up
separate
split
1.She's split up with her boyfriend.
1. او با دوستپسرش بهم زدهاست.
2.They've split up.
2. آنها از هم جدا شدهاند.
تصاویر
کلمات نزدیک
split second
split screen
split peas
split infinitive
split hairs
split-level
split-second
splitting
splitting headache
splurge
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان