خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مانع شدن
[فعل]
to stymie
/ˈstaɪmi/
فعل گذرا
[گذشته: stymied]
[گذشته: stymied]
[گذشته کامل: stymied]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
مانع شدن
متوقف کردن
مترادف و متضاد
foil
hinder
impede
1.Financial difficulties have stymied the company’s growth.
1. مشکلات مالی رشد شرکت را متوقف ساخته است.
تصاویر
کلمات نزدیک
stylus
stylized
stylistics
stylistic
stylist
styrofoam
suave
sub
sub judice
sub lieutenant
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان