1 . مانع شدن
[فعل]

to stymie

/ˈstaɪmi/
فعل گذرا
[گذشته: stymied] [گذشته: stymied] [گذشته کامل: stymied]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مانع شدن متوقف کردن

مترادف و متضاد foil hinder impede
  • 1.Financial difficulties have stymied the company’s growth.
    1. مشکلات مالی رشد شرکت را متوقف ساخته است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان