خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . وصیتنامه
2 . عهد (انجیل)
3 . مدرک
[اسم]
testament
/ˈtestəmənt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
وصیتنامه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
وصیتنامه
وصیت
2
عهد (انجیل)
(Testament)
3
مدرک
شاهد، مهر تایید
formal
مترادف و متضاد
testimony
1.The new medal is a testament to his skill.
1. آن مدال جدید مهر تاییدی بر مهارت اوست.
تصاویر
کلمات نزدیک
test-tube baby
test-drive
test tube baby
test tube
test run
tested
tester
testes
testicle
testicular
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان