خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تلفنچی حرف ما را قطع کرد و از ما خواست که صحبتمان را کوتاه کنیم.
[جمله]
The operator cut in and asked us to cut our conversation short.
/ði ˈɑpəˌreɪtər kʌt ɪn ænd æskt ʌs tu kʌt ˈaʊər ˌkɑnvərˈseɪʃən ʃɔrt./
1
تلفنچی حرف ما را قطع کرد و از ما خواست که صحبتمان را کوتاه کنیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
the oil pan is dented.
the nurse gave me an injection.
the most popular sports in my country are windsurfing, hang-gliding and sky diving.
the more the merrier
the minute
the other day
the outskirts of a city
the pad on the brake pedal is worn out.
the pantry is through the kitchen.
the paralympics
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان