1 . ناخوش‌احوال
[عبارت]

under the weather

/ˈʌndər ðə ˈwɛðər/
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ناخوش‌احوال مریض

معادل ها در دیکشنری فارسی: بیمار ناخوش مریض‌احوال کسل
  • 1.Nick's head is aching, and he feels a little under the weather. He can't come along with us.
    1. سر "نیک" درد می‌کند و او کمی ناخوش‌احوال است. او نمی‌تواند همراه ما بیاید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان