خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ناخوشاحوال
[عبارت]
under the weather
/ˈʌndər ðə ˈwɛðər/
1
ناخوشاحوال
مریض
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بیمار
ناخوش
مریضاحوال
کسل
1.Nick's head is aching, and he feels a little under the weather. He can't come along with us.
1. سر "نیک" درد میکند و او کمی ناخوشاحوال است. او نمیتواند همراه ما بیاید.
تصاویر
کلمات نزدیک
under the influence
under the counter
under the circumstances
under siege
under one's thumb
under way
underage
underarm
underbelly
undercarriage
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان