1 . مجاور بودن 2 . تلاقی کردن
[فعل]

to abut

/əˈbʌt/
فعل ناگذر
[گذشته: abutted] [گذشته: abutted] [گذشته کامل: abutted]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مجاور بودن مماس بودن، هم‌مرز بودن

  • 1.His land abuts onto a road.
    1. زمین او مجاور یک جاده است.

2 تلاقی کردن متصل کردن، متصل شدن

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان