خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . آدم خبرچین
[اسم]
big-mouth
/bɪg-maʊθ/
قابل شمارش
1
آدم خبرچین
آدم دهانلق، آدم حراف
informal
مترادف و متضاد
blabbermouth
1.Don't tell her anything. She has got a big-mouth.
1. هیچ حرفی به او نزن. او آدم خبرچینی است.
تصاویر
کلمات نزدیک
big-hearted
big-headed
big toe
big time
big shot
bigamist
bigamous
bigamy
bigfoot
bigheaded
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان