1 . خرچنگ
[اسم]

crab

/kræb/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خرچنگ

معادل ها در دیکشنری فارسی: خرچنگ
  • 1.This crab salad is delicious!
    1. این سالاد خرچنگ خوشمزه است!
  • 2.We walked along the beach collecting small crabs.
    2. ما در امتداد ساحل قدم زدیم و خرچنگ‌های کوچک جمع کردیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان