خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . زرد
2 . غرضورز
3 . مبتلا به (بیماری) زردی
[صفت]
jaundiced
/ˈʤɔndɪst/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more jaundiced]
[حالت عالی: most jaundiced]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
زرد
معادل ها در دیکشنری فارسی:
یرقانی
jaundiced complexion
چهره [رنگ پوست] زرد (به دلیل یرقان یا زردی)
2
غرضورز
بدبینانه، غرضورزانه
مترادف و متضاد
envious
Prejudiced
optimistic
a jaundiced man
مردی غرضورز
a jaundiced view of the world
نگاهی بدبینانه به جهان
3
مبتلا به (بیماری) زردی
a jaundiced patient/liver
یک بیمار/کبد مبتلا به زردی
تصاویر
کلمات نزدیک
jaundice
jason
jasmine
jargon
jared
jaunt
jauntily
jaunty
javanese
javelin
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان