[فعل]

to mitigate

/ˈmɪtəˌgeɪt/
فعل گذرا
[گذشته: mitigated] [گذشته: mitigated] [گذشته کامل: mitigated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تسکین دادن آرام کردن، سبک کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: آسوده کردن
مترادف و متضاد allay alleviate assuage aggravate
  • 1.drugs which mitigated the worst symptoms of the disease.
    1. داروهایی که بدترین علائم این بیماری را تسکین دادند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان