1 . افتتاح کردن 2 . درددل کردن
[فعل]

to open up

/ˈoʊpən ʌp/
فعل گذرا
[گذشته: opened up] [گذشته: opened up] [گذشته کامل: opened up]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 افتتاح کردن باز کردن

  • 1.Several banks have recently opened up branches in the city center.
    1. چند بانک اخیراً شعبه‌هایی در مرکز شهر افتتاح کرده‌اند.
  • 2.There's a new Thai restaurant opening up in town.
    2. یک رستوران تایلندی جدید دارد در شهر باز می‌شود.

2 درددل کردن راحت حرف زدن

  • 1.It took him a long time to really open up to me.
    1. (برای او) خیلی طول کشید تا واقعاً با من درددل کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان