Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . دورافتاده
2 . غیرعادی
3 . تمامشده
4 . از سر راه کنار رفته
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
out of the way
/ˌaʊɾəv ðə ˈweɪ/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more out of the way]
[حالت عالی: most out of the way]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
دورافتاده
خارج از شهر
1.We're too out of the way to have electricity.
1. ما زیادی خارج از شهر هستیم که برق داشته باشیم [ما آنقدر خارج از شهر هستیم که برق نداریم].
2
غیرعادی
نامعمول
1.He'd seen nothing out of the way.
1. او هیچ چیز نامعمولی ندیده بود.
3
تمامشده
جمعشده
1.Economic recovery will begin once the election is out of the way.
1. وقتی انتخابات تمام شود، بهبود اقتصادی شروع خواهد شد.
4
از سر راه کنار رفته
1.Why did Josie want her out of the way?
1. چرا "جوزی" میخواهد او از سر راه کنار برود؟
تصاویر
کلمات نزدیک
out of the red
out of the question
out of the ordinary
out of the frying pan, into the fire
out of the blue
out of touch
out of tune
out of work
out of your depth
out of your mind
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان