[صفت]

rich

/rɪtʃ/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: richer] [حالت عالی: richest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ثروتمند

مترادف و متضاد affluent wealthy poor
  • 1.He's the third richest man in the country.
    1. او سومین مرد ثروتمند کشور است.
  • 2.They're one of the world's richest nations.
    2. آنها یکی از ثروتمندترین ملت‌های جهان هستند.
to get rich
ثروتمند شدن
  • They just wanted to get rich.
    آنها فقط می‌خواستند ثروتمند شوند.
to become rich
پولدار شدن
  • Over the years, he became enormously rich.
    در طول سال‌ها، او بسیار پولدار شد.
to grow rich
پولدار شدن
  • They have grown rich by selling this technology to other companies.
    آنها با فروختن این فناوری به سایر شرکت‌ها پولدار شده‌اند.
to make somebody rich
کسی را ثروتمند کردن
  • The trade in tea made the British rich.
    تجارت چای، بریتانیایی‌ها را ثروتمند کرد.

2 چرب و چیلی (غذا) سنگین (غذا)

a rich chocolate cake
یک کیک شکلاتی سنگین [بیش از حد شیرین و پرخامه]
a rich sauce
یک سس چرب و چیلی

3 غنی

معادل ها در دیکشنری فارسی: پرمایه زرخیز غنی
rich in something
غنی از چیزی
  • Both foods are rich in Vitamin C.
    هر دو غذا، غنی از ویتامین سی هستند.
rich deposits and oil reserves
انباشت‌ها و ذخایر غنی نفتی
[اسم]

the rich

/rɪtʃ/
غیرقابل شمارش

4 پولدارها ثروتمندان

معادل ها در دیکشنری فارسی: آدم پولدار
  • 1.These ski resorts are for the rich.
    1. این تفریحگاه‌های اسکی برای پولدارها است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان