خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پارک کردن
[فعل]
aparcar
/ˌapaɾkˈaɾ/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته: aparqué]
[حال: aparco]
[گذشته: aparqué]
[گذشته کامل: aparcado]
صرف فعل
1
پارک کردن
1.Creo que aparqué el coche en esta manzana, pero no estoy segura.
1. فکر میکنم که اتومبیل را در این بلوک پارک کردم، اما مطمئن نیستم.
کلمات نزدیک
acelerar
accidente de tráfico
viajero
turista
turismo rural
aproximar
área de descanso
área de servicio
atropello
averiado
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان