خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خراش
[اسم]
el arañazo
/ˌaɾaɲˈaθo/
قابل شمارش
مذکر
1
خراش
زخم سطحی
1.El gato me hizo un arañazo en el brazo.
1. گربه بازویم را خراش انداخت.
کلمات نزدیک
fan
apoyar
hipódromo
multidisciplinario
diverso
temporada
encuentro
traspaso
revelación
modesto
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان