خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دست (ورق)
[اسم]
la baraja
/baɾˈaxa/
قابل شمارش
مونث
[جمع: barajas]
1
دست (ورق)
1.En la baraja faltaba una carta y no pudimos jugar.
1. یکی از کارتهای دست گم شده بود، برای همین نتوانستیم بازی کنیم.
کلمات نزدیک
barajar
hacer trampa
quiniela
lógica
juego de ingenio
dados
cubilete
turno
partida
jugada
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان