خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کفش
[اسم]
el calzado
/kalθˈaðo/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: calzados]
1
کفش
1.Nuestra zapatería tiene el mejor calzado de cuero.
1. کفاشی ما بهترین کفشهای چرم را دارد.
کلمات نزدیک
boquerón
visitar
verbena
tarjeta de felicitación
semana santa
carro de la compra
menor
tampoco
tanto
tendedero
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان