خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تاب خوردن
[فعل]
columpiar
/kˌolumpjˈaɾse/
فعل گذرا
[گذشته: me columpié]
[حال: me columpio]
[گذشته: me columpié]
[گذشته کامل: columpiado]
صرف فعل
1
تاب خوردن
1.El niño se estaba columpiando en una rueda atada a un árbol.
1. پسربچه داشت روی لاستیکی که به درخت بسته شده بود، تاب میخورد.
کلمات نزدیک
buitre
ave
acuático
animal de compañía
stop
copia
enfocar
foso
digital
fotografiar
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان