خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خوردن
2 . برای ناهار خوردن (مکزیک و اسپانیا)
3 . برای شام خوردن (آمریکای لاتین)
4 . مخفی کردن
5 . کاملاً مصرف کردن
6 . زدن (مهره در شطرنج)
7 . غذا خوردن
8 . ناهار خوردن (مکزیک و اسپانیا)
9 . شام خوردن (آمریکای لاتین)
10 . خوردن
11 . فرسوده کردن
12 . جویدن
13 . جا انداختن
14 . قورت دادن
15 . خوردن (به جایی)
[فعل]
comer
/komˈɛɾ/
فعل گذرا
[گذشته: comí]
[حال: como]
[گذشته: comí]
[گذشته کامل: comido]
صرف فعل
1
خوردن
1.No he comido nada desde esta mañana.
1. از امروز صبح هیچچیز نخوردهام.
2
برای ناهار خوردن (مکزیک و اسپانیا)
1.Tengo ganas de comer un sándwich de rosbif.
1. هوس کردم برای ناهار ساندویچ رستبیف بخورم.
3
برای شام خوردن (آمریکای لاتین)
1.Vamos a comer espagueti con albóndigas.
1. من برای شام ماکارونی با کوفته قلقلی خواهم خورد.
4
مخفی کردن
پنهان کردن، پوشاندن
1.Ese sombrero te queda demasiado grande. ¡Te come la cara entera!
1. این کلاه برایت زیادی بزرگ است. تمام صورتت را میپوشاند!
5
کاملاً مصرف کردن
تمام کردن
(comerse)
1.El pago de la hipoteca de la casa me come la mayoría del sueldo.
1. پرداخت رهن خانهام بیشتر حقوقم را تمام میکند [بیشتر حقوقم صرف رهن خانهام میشود].
6
زدن (مهره در شطرنج)
1.Me comieron todos los peones.
1. تمام سربازهایم را زدند.
7
غذا خوردن
1.No quiero comer ahora mismo; no tengo hambre.
1. الان نمیخواهم غذا بخورم؛ گرسنه نیستم.
8
ناهار خوردن (مکزیک و اسپانیا)
1.Comieron rápido porque tenían una reunión a la 1 pm.
1. آنها سریع ناهار خوردند، زیرا ساعت یک بعدازظهر جلسه داشتند.
9
شام خوردن (آمریکای لاتین)
1.Comimos en un restaurante mexicano nuevo.
1. ما در یک رستوران مکزیکی جدید شام خوردیم.
10
خوردن
(comerse)
1.Ella se comió el pastel entero.
1. او تمام کیک را خورد.
کاربرد فعل comer در حالت ناگذر
فعل comer در حالت بازتابی زمانی استفاده میشود که بعد از فعل مقدار چیزی که خورده شده، مشخص باشد و یا روی فاعل یا با ولع خوردن تأکید داشته باشیم.
11
فرسوده کردن
ساییده کردن، خوردن
(comerse)
1.La lluvia ácida se come las estatuas de bronce.
1. باران اسیدی مجسمه برنزی را فرسوده کرد.
12
جویدن
خوردن
(comerse)
1.Le pusieron un ungüento para que no siguiera comiéndose las uñas.
1. روی ناخنهایش پمادی مالیدند که دیگر آنها را نجود.
13
جا انداختن
(comerse)
1.Te comiste toda la puntuación.
1. تمام نقطهگذاریها را جا انداختی.
14
قورت دادن
(comerse)
1.Se comió las palabras cuando estaba hablando con su enamorada.
1. وقتی که داشت با معشوقهاش صحبت میکرد، کلماتش را قورت داد.
15
خوردن (به جایی)
(comerse)
1.Nos comimos la puerta del garaje cuando dimos marcha atrás.
1. وقتی که داشتیم دندهعقب میرفتیم، به در پارکینگ خوردیم.
کلمات نزدیک
chalé
cenar
vivir
tristeza
tranquilidad
vosotras
ellas
nosotras
desayunar
duchar
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان