خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کارمزد
[اسم]
la comisión
/kˌomisjˈɔn/
قابل شمارش
مونث
[جمع: comisiones]
1
کارمزد
کمیسیون
1.Cuantos más productos de mi sección venda, más comisión me llevo.
1. هرچقدر محصولات بیشتری در بخش خودم بفروشم، کمیسیون بیشتری میگیرم.
کلمات نزدیک
zapato de tacón
zapato plano
zapatilla de deporte
sentar mal
sentar bien
cuenta de ahorro
cuota
en metálico
economista
hipoteca
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان