خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . جریان
2 . متداول
[اسم]
el corriente
/kˌɔriˈɛnte/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: corrientes]
1
جریان
1.Será más difícil ir en canoa al norte porque estaremos remando contra la corriente.
1. با قایق پارویی بهسمت شمالرفتن سختتر خواهد بود، زیرا برخلاف جریان خواهیم بود.
[صفت]
corriente
/kˌɔriˈɛnte/
قابل مقایسه
[حالت مونث: corriente]
[جمع مونث: corrientes]
[جمع مذکر: corrientes]
2
متداول
رایج
1.La gripa es una enfermedad corriente.
1. سرماخوردگی یک بیماری رایج است.
کلمات نزدیک
selva
pantano
cañón
colina
roca
géiser
costa
acantilado
arrecife de coral
aurora
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان