خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . چهارم
2 . اتاقخواب
3 . ربع (ساعت)
[صفت]
cuarto
/kwˈaɾto/
غیرقابل مقایسه
1
چهارم
چهارمین
1.Entra al edificio y toma el ascensor al cuarto piso.
1. داخل ساختمان شو و با آسانسور به طبقه چهارم برو.
[اسم]
el cuarto
/kwˈaɾto/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: cuartos]
2
اتاقخواب
اتاق
1.Mi perro entró al cuarto para despertarme.
1. سگم داخل اتاقخواب شد تا من را بیدار کند.
3
ربع (ساعت)
یک ربع
1.Son las siete menos cuarto.
1. ساعت یک ربع به هفت است.
کلمات نزدیک
tercero
primero
ecuación
aritmética
denominador
milímetro
centímetro
decímetro
yarda
milla
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان