1 . ایستاده
[قید]

de pie

/de pjˈe/
غیرقابل مقایسه

1 ایستاده

  • 1.Ya no quedaban asientos y tuve que quedarme de pie toda la conferencia.
    1. دیگر هیچ صندلی باقی نمانده بود و مجبور شدم که در تمام کنسرت ایستاده باشم.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان