خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سوار شدن (هواپیما و ...)
[فعل]
embarcar
/ˌembaɾkˈaɾ/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته: embarqué]
[حال: embarco]
[گذشته: embarqué]
[گذشته کامل: embarcado]
صرف فعل
1
سوار شدن (هواپیما و ...)
1.De acuerdo a nuestro pasaje, debimos de haber embarcado hace quince minutos.
1. طبق بلیتمان، باید پانزده دقیقه پیش سوار میشدیم.
کلمات نزدیک
destino
despague
control de seguridad
contaminar
consigna
facturar
instrucciones
embarque
recoger el equipaje
retraso
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان