خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . احساس
[اسم]
la emoción
/ˌemoθjˈɔn/
قابل شمارش
مونث
[جمع: emociones]
1
احساس
عاطفه
1.El psicólogo aconsejó al paciente exteriorizar sus emociones.
1. روانپزشک به بیمار توصیه کرد که احساساتش را نشان بدهد.
کلمات نزدیک
caballero
jabato
patán
ilusionado
constante
consecuencia
ira
clasificar
pariente
mellizo
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان