خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . باهم ملاقات کردن
2 . احساس خاصی داشتن
3 . پیدا کردن
[فعل]
encontrarse
/ˌɛnkɔntɾˈaɾse/
فعل بی قاعده
فعل بازتابی
[گذشته: me encontré]
[حال: me encuentro]
[گذشته: me encontré]
[گذشته کامل: encontrado]
صرف فعل
1
باهم ملاقات کردن
یکدیگر را دیدن
1.Nos encontraremos en el bar para una copa.
1. ما برای نوشیدنی یکدیگر را در بار خواهیم دید.
2
احساس خاصی داشتن
1.No me encuentro muy animado.
1. خیلی احساس سرزندگی ندارم.
3
پیدا کردن
یافتن
(encontrar)
1.Al fin encontré las llaves del coche.
1. بالاخره کلیدهای اتومبیل را پیدا کردم.
کلمات نزدیک
emisión
eficaz
efecto invernadero
dominar
diversión
en la vida
estar en contra
exquisito
favorito
identificar
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان