1 . باهم ملاقات کردن 2 . احساس خاصی داشتن 3 . پیدا کردن
[فعل]

encontrarse

/ˌɛnkɔntɾˈaɾse/
فعل بی قاعده فعل بازتابی
[گذشته: me encontré] [حال: me encuentro] [گذشته: me encontré] [گذشته کامل: encontrado]

1 باهم ملاقات کردن یکدیگر را دیدن

  • 1.Nos encontraremos en el bar para una copa.
    1. ما برای نوشیدنی یکدیگر را در بار خواهیم دید.

2 احساس خاصی داشتن

  • 1.No me encuentro muy animado.
    1. خیلی احساس سرزندگی ندارم.

3 پیدا کردن یافتن (encontrar)

  • 1.Al fin encontré las llaves del coche.
    1. بالاخره کلیدهای اتومبیل را پیدا کردم.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان