خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نماینده
[اسم]
el exponente
/ˌeksponˈɛnte/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: exponentes]
1
نماینده
نمونه
1.Los deportistas con discapacidad son grandes exponentes de la superación.
1. ورزشکاران معلول نمونههای بسیار خوبی از خودسازی هستند.
کلمات نزدیک
manifestación
ocasión
plasmación
representativo
inspiración
característica
aglutinar
intelectual
reacción
intuitivo
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان