خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . فیلتر
[اسم]
el filtro
/fˈiltɾo/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: filtros]
1
فیلتر
صافی
1.El filtro del acuario se estropeó y se murieron muchos peces.
1. فیلتر آکواریوم خراب شد و ماهیهای زیادی مردند.
کلمات نزدیک
pipeta
imán
microscopio
placa de petri
embudo
libra
onza
mililitro
fuerza
gravedad
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان