خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . عمق
2 . سرمایه
[اسم]
el fondo
/fˈɔndo/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: fondos]
1
عمق
1.El apartamento es angosto, es cierto, pero tiene mucho fondo.
1. البته که (این) آپارتمان باریک است، اما عمق زیادی دارد.
2
سرمایه
بودجه
1.Kevin gestiona un fondo para la investigación del cáncer infantil.
1. "کوین" بودجهای را برای تحقیق درمورد سرطان کودکان مدیریت میکند.
کلمات نزدیک
distancia
cúbico
centímetro cúbico
centímetro cuadrado
capacidad
kilómetro
miligramo
rectangular
triangular
agujero
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان