خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خورشت
[اسم]
el guiso
/ɡˈiso/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: guisos]
1
خورشت
خوراک، آبگوشت
1.Tu mamá hace el guiso de carne más delicioso que he comido en mi vida.
1. مامانت بهترین خوراک گوشتی که در زندگیام خوردهام را درست میکند.
کلمات نزدیک
grueso
agropecuario
devorar
digestión
tener en mente
tener en cuenta
batir
estofado
baño maría
utensilio
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان