خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پرشور
[صفت]
intenso
/intˈɛnso/
قابل مقایسه
[حالت مونث: intensa]
[جمع مونث: intensas]
[جمع مذکر: intensos]
1
پرشور
مشتاق
1.El bailarín dio una actuación intensa, llena de emoción.
1. رقاص اجرایی پرشور و پر از احساس ارائه کرد.
کلمات نزدیک
infinito
indígena
gastar
etiqueta
estable
logo
maderero
nuboso
orgánico
pesimismo
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان