خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بازی
[اسم]
el juego
/xwˈeɣo/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: Juegos]
1
بازی
1.La maestra tiene unos juegos muy divertidos para practicar vocabulario.
1. معلم برای تمرین واژگان چند بازی بسیار مفرح بلد است.
کلمات نزدیک
deporte
grandes almacenes
tienda por departamentos
edificio de oficinas
panadería
fotografía
videojuego
como
para
en
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان