خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ابری
2 . تار
3 . گلآلود
[صفت]
nublado
/nuβlˈaðo/
قابل مقایسه
[حالت مونث: nublada]
[جمع مونث: nubladas]
[جمع مذکر: nublados]
1
ابری
1.Parece que va a ser un día nublado.
1. بهنظر میرسد که (امروز) یک روز ابری خواهد بود.
2
تار
1.Cuando me despierto, tengo la visión nublada por unos instantes.
1. وقتی بیدار میشوم، دیدم برای چند لحظه تار است.
3
گلآلود
کدر
1.El agua del lago estaba nublada.
1. آب دریاچه گلآلود بود.
کلمات نزدیک
ventoso
seco
mojado
ruidoso
tranquilo
brumoso
lluvioso
soleado
puerta
ventana
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان