خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پارکومتر
[اسم]
el parquímetro
/paɾkˈimetɾo/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: parquímetros]
1
پارکومتر
پارکسنج
1.Después de parquear el carro, puse suficiente dinero en el parquímetro para una hora.
1. پس از پارککردن اتومبیل، بهاندازه یک ساعت پول کافی در پارکومتر انداختم.
کلمات نزدیک
rotonda
límite de velocidad
paso de peatones
calle de dirección única
paso inferior
lavado de coches
acera
hora punta
luz de la calle
coche
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان