1 . پوست 2 . چرم
[اسم]

el piel

/pjˈel/
غیرقابل شمارش مذکر

1 پوست

  • 1.Su piel se bronceó en la playa.
    1. پوست او در ساحل برنزه شد.

2 چرم

  • 1.Compró unas botas de piel.
    1. من چکمه چرمی خریدم.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان