خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اوج
[اسم]
la plenitud
/plˌenitˈud/
قابل شمارش
مونث
[جمع: plenitudes]
1
اوج
1.Mario encontró el amor cuando estaba en la plenitud de su carrera artística.
1. وقتی که ماریو در اوج فعالیت هنریاش بود، عشق را پیدا کرد.
کلمات نزدیک
pellizcar
ornamental
nutrición
musulmán
muralla
rascar
relevante
requerir
residencia
roncar
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان