خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . فرض
[اسم]
la presunción
/pɾˌesunθjˈɔn/
قابل شمارش
مونث
[جمع: presunciones]
1
فرض
گمان
1.Tengo la presunción de que van a despedir a Lily por impuntual.
1. گمان میکنم که "لیلی" را بهخاطر وقتشناس نبودنش اخراج خواهند کرد.
کلمات نزدیک
cadena perpetua
encubrimiento
acoso
castigar
averiguar
procesamiento
ratificar
criminalista
abogado defensor
crimen
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان