خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مدرک
2 . آزمون
[اسم]
la prueba
/pɾuˈeβa/
قابل شمارش
مونث
[جمع: pruebas]
1
مدرک
شاهد
1.El juez debe pesar todas las pruebas presentadas antes de dictar sentencia.
1. قاضی قبل از اینکه حکم کند، باید تمام شواهد را ارزیابی کند.
2
آزمون
امتحان
1.Hay una prueba de matemáticas el miércoles.
1. روز چهارشنبه آزمون ریاضی برگزار میشود.
کلمات نزدیک
caso
acusado
testigo
jurado
tribunal
sospechoso
huella dactilar
párrafo
dinero
moneda
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان