خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بازنمایی کردن
[فعل]
representar
/rˌepɾesɛntˈaɾ/
فعل گذرا
[گذشته: representé]
[حال: represento]
[گذشته: representé]
[گذشته کامل: representado]
صرف فعل
1
بازنمایی کردن
نشان دادن، بیان کردن، به معنی چیزی بودن
1.El cuadro abstracto representa el dolor ocasionado por la guerra.
1. این نقاشی انتزاعی درد مرتبط با جنگ را نشان میدهد.
2.Instalar paneles solares representa un ahorro en nuestro gasto de electricidad.
2. نصبکردن پنلهای خورشیدی به معنی کاهش هزینه برق است.
کلمات نزدیک
razón
contar
quizás
creer
paseo
sujeto
tamaño
general
materia
par
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان