1 . بازنمایی کردن
[فعل]

representar

/rˌepɾesɛntˈaɾ/
فعل گذرا
[گذشته: representé] [حال: represento] [گذشته: representé] [گذشته کامل: representado]

1 بازنمایی کردن نشان دادن، بیان کردن، به معنی چیزی بودن

  • 1.El cuadro abstracto representa el dolor ocasionado por la guerra.
    1. این نقاشی انتزاعی درد مرتبط با جنگ را نشان می‌دهد.
  • 2.Instalar paneles solares representa un ahorro en nuestro gasto de electricidad.
    2. نصب‌کردن پنل‌های خورشیدی به معنی کاهش هزینه برق است.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان