خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سرماخوردگی
[اسم]
el resfriado
/rˌesfɾiˈaðo/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: resfriados]
1
سرماخوردگی
1.Fui al médico para que me recetara algo para el resfriado.
1. به دکتر رفتم تا برای سرماخوردگی چیزی برایم تجویز کند.
کلمات نزدیک
quemadura de sol
dolor de estómago
dolor de cabeza
fiebre
tos
hemorragia nasal
calambre
eczema
hipertensión
infección
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان