خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خون
[اسم]
la sangre
/sˈaŋɡɾe/
غیرقابل شمارش
مونث
1
خون
1.Tras el accidente, había manchas de sangre en la carretera.
1. بعد از تصادف لکههای خون روی جاده به جا مانده بود.
کلمات نزدیک
recetar
receta
tomar la temperatura
tomar la tensión
oído
termómetro
tensión alta
tensión baja
sudar
cepillar
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان