خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . حومه
[اسم]
el suburbio
/suβˈuɾβjo/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: suburbios]
1
حومه
1.Cuando me quedé embarazada, decidimos mudarnos a un suburbio porque se vive más tranquilo.
1. وقتی که باردار شدم، تصمیم گرفتیم که به حومه (شهر) برویم، زیرا آنجا آرامتر است.
کلمات نزدیک
pueblo
porra
uniforme
coche de policía
luz de advertencia
estado
colonia
región
distrito
territorio
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان