خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خوردن
2 . سوار شدن (وسیله نقلیه)
3 . گرفتن
[فعل]
tomar
/tomˈaɾ/
فعل گذرا
[گذشته: tomé]
[حال: tomo]
[گذشته: tomé]
[گذشته کامل: tomado]
صرف فعل
1
خوردن
نوشیدن
1.Tienes que tomar mucha agua en estos días tan calurosos.
1. باید در این روزهای بسیار گرم آب زیادی بنوشی.
2.Tomé atún para el almuerzo.
2. من برای ناهار تن ماهی خوردم.
2
سوار شدن (وسیله نقلیه)
گرفتن
1.Tuve que tomar el tren para ir a trabajar.
1. برای رفتن به محل کارم باید سوار قطار میشدم.
3
گرفتن
1.Tomó el dinero y se lo metió en el bolsillo.
1. او پول را گرفت و آن را در جیبش گذاشت.
کلمات نزدیک
tener sueño
tener sed
tener hambre
tener frío
tener calor
universitario
activo
afueras
alegre
alojamiento
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان