خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . برگشتن
2 . شدن
[فعل]
volver
/bɔlβˈɛɾ/
فعل بی قاعده
فعل ناگذر
[گذشته: volví]
[حال: vuelvo]
[گذشته: volví]
[گذشته کامل: vuelto]
صرف فعل
1
برگشتن
مترادف و متضاد
regresar
1.El alumno volvió de la biblioteca a las nueve de la noche.
1. دانشآموز ساعت نه شب از کتابخانه برگشت.
2
شدن
(volverse)
1.Andrés se volvió un poco difícil durante la adolescencia.
1. "آندرس" در بلوغ کمی بدقلق شد.
کلمات نزدیک
vez
vestir
último
todo
tiempo libre
cocer
costumbre
cucharada
demasiado
disfrutar
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان